طعن زدن

لغت نامه دهخدا

طعن زدن. [ طَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سرزنش کردن. نکوهش کردن :
زده کنگرش طعنها بر فلک
رسیده سر تیغ او بر ملک.فردوسی.در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و میلی کشد... بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175 ).
اگر طعنی زند بر وی خسیسی
بجزوحشت مباد او را انیسی.نظامی.رجوع به طعنه زدن شود.

فرهنگ معین

( ~ . زَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - سرزنش کردن . ۲ - به سخن کنایه کسی را رنجاندن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) سرزنش کردن نکوهش کردن .

ویکی واژه

سرزنش کردن.
به سخن کنایه کسی را رنجاندن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال شمع فال شمع فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال راز فال راز