صنیع

لغت نامه دهخدا

صنیع. [ ص َ ] ( ع ص ) چربدست. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) کار. || ( ص ) شمشیر زدوده آزموده. ( منتهی الارب ). || پرورده. تربیت یافته. مخصوص بکسی :
تو سیف دولتی و عز ملتی که ترا
صنیع خویش خلیفه به نامه کرد خطاب.مسعود.|| مصنوع ساخته : هو صنیعی ؛ یعنی آن کار ساخته و برآورده من است. || اسب داشت نیکویافته. ( منتهی الارب ). الفرس الذی احسن القیام علیه. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) طعام که در راه خدا دهند. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) احسان. ( اقرب الموارد ). نیکوئی. ( منتهی الارب ): ما احسن صنیع اﷲ عندک ؛ ای احسانه. ( اقرب الموارد ). چه نیکو است کار خدا. || ( ص ) رجل صنیعالیدین ؛ چربدست و باریک کار و ماهر در پیشه خود. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (ص . )۱ - ساخته شده . ۲ - پرورش داده شده . ۳ - صیقل شده . ۴ - ماهر در حرفه و پیشه . ۵ - طعام .

فرهنگ عمید

[قدیمی]
۱. مصنوع، ساخته شده.
۲. پرورش داده شده.
۳. ویژگی شمشیر صیقل شده.
۴. (اسم ) صنعت، عمل، کار.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) ساخته شده مصنوع . ۲ - پرورش داده شده . ۳ - صیقل شده ( شمشیر ) . ۴ - آفرینش خلقت . ۵ - صنعت . ۶ - ( اسم ) کار عمل فعل . ۷ - جامه پاکیزه . ۸ - طعام . ۹ - احسان نیکی .

فرهنگ اسم ها

اسم: صنیع (پسر) (عربی) (تلفظ: sanie) (فارسی: صَنيع) (انگلیسی: sanie)
معنی: ساخته شده، پرورش داده شده، جامه ی پاکیزه

ویکی واژه

ساخته شده.
پرورش داده شده.
صیقل شده.
ماهر در حرفه و پیشه.
طعام.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم