شیرک

لغت نامه دهخدا

شیرک. [ رَ ] ( اِ مصغر ) مصغر شیره که نوعی از شراب است. ( ناظم الاطباء ). شراب. || شیره. عصاره. || شیره تریاک. ( فرهنگ فارسی معین ).
شیرک. [ رَ ] ( اِ مصغر ) مصغر شیر، یعنی شیر کوچک. ( ناظم الاطباء ). اُسَید. شیربچه. ( یادداشت مؤلف ). || جری و دلیر و پر دل و جرأت. ( ناظم الاطباء ). دلیر و جری ( با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است ). ( از آنندراج ).
- شیرک ساختن ؛ دلیر ساختن کسی را. ( آنندراج ). و رجوع به ماده شیرک کردن شود.
شیرک. [رَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه آن 371 تن. آب آن از قنات. صنایع دستی زنان آنجاقالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

فرهنگ معین

(رَ ) (اِ. ) ۱ - شیره ، عصاره . ۲ - شیرة تریاک . ۳ - شراب .

فرهنگ عمید

۱. شیر کوچک.
۲. (صفت ) [مجاز] جسور و پردل.
* شیرک شدن: (مصدر لازم ) [مجاز] جسور و گستاخ شدن.
۱. شیره، عصاره.
۲. شیرۀ تریاک.
۳. شراب.

فرهنگ فارسی

شیرکوچک، شخ جسوروپردل، جسوروگستاخ شدن، شیره، عصاره، شیره تریاک، شراب
۱ - شیر کوچک . ۲ - جسور پر دل .
مصغر شیر یعنی شیر کوچک یا جری و دلیر و پر دل و با جرات .

دانشنامه عمومی

شیرک (درمیان). شیرک روستایی در دهستان فخررود بخش قهستان شهرستان درمیان استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۴۶۹ نفر ( در ۱۴۰ خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

شیره، عصاره.
شیرة تریاک.
شراب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال جذب فال جذب فال چوب فال چوب