شکهان

لغت نامه دهخدا

شکهان. [ ش ِ ک ُ ] ( نف ) ترسان. ( از فرهنگ فارسی معین ). هراسان. ترسنده. بیمناک. ( یادداشت مؤلف ) :
سخن دراز شد این جایگه فروهشتم
گران شد و شکهانم من از گرانی بار.ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانی.|| نگران. مضطرب. پریشان. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(ش کُ ) (ص فا. )۱ - ترسان . ۲ - نگران .

ویکی واژه

ترسان.
نگران.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال عشق فال عشق فال پی ام سی فال پی ام سی فال راز فال راز