لغت نامه دهخدا
شتل. [ ش َ ت َ ] ( اِ ) مخفف شتلی. آن قسمت از زری که از قمار برده باشند و به حاضران مجلس دهند. ( از برهان ). آنچه حریف برده از برد خود به حضار مجلس قمار دهد. در فرهنگ اظفری این لغت ترکی ضبطشده است. ( فرهنگ نظام ). دستخوش. دست لاف:
تلاش کام ندارم برای خویش سلیم
که مدعای من از نقش دادن شتل است.سلیم.- امثال:
از بدقمار هر چه ستانی شتل بود.
|| کانیات ( در تداول عامه کانیوت ). کاسه کوزه. پولی که در هنگام قمار در قمارخانه برنده بازی باید به صاحب خانه و اداره کننده قمار بپردازد و گیرنده شتل مسؤول تنظیم برد و باخت بازی کنندگان است و اگر فرضاً قماربازی پولی باخت و نداد، یا نداشت که بدهد، برنده به گیرنده شتل مراجعه میکند و پول خود را از او دریافت میدارد و او خود داند با بدهکار و بازنده و چنانکه گفته شد این پول را «کانیات » به تقدیم نون بر یاء و «کاسه کوزه » نیز میگویند و گیرنده شتل «کاسه کوزه دار» خوانده میشود که برای آسانی تلفظ کلمه «دار» را نیز حذف مینمایند. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
شتل. [ ش َ ] ( ع اِ ) نام گیاهی است که نهال آن را مانند یک درخت از جایی به جایی دیگر برند. نهال جوان. ( از دزی ج 1 ص 727 ). رجوع به شتلة شود.