لغت نامه دهخدا
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند.حافظ.|| بسر درآمدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). سرنگونی و بروی درآمدگی. ( ناظم الاطباء ).
سکندری.[ س ِ ک َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به سکندر:
شرح قماش مصری و جنس سکندری
بر شامیانه های سکندر نوشته اند.نظام قاری.