سپردار

لغت نامه دهخدا

سپردار. [ س ِ پ َ ] ( نف مرکب ) بردارنده سپر و کسی که با خود سپر دارد. ( ناظم الاطباء ). آن که سپر جنگ دارد. سربازی که سپر در دست دارد. آنکه با سپر مسلح است. تارِس ( دهار ) :
صفی برکشیدند پیش سوار
سپردار و ژوبین ور و نیزه دار.فردوسی.بفرمود تا گیو با ده هزار
سپردارو برگستوان ور سوار.فردوسی.سپردار بسیار در پیش بود
که دلْشان ز رستم بداندیش بود.فردوسی.چنان کن که هر نیزه ور روز جنگ
سپردار باشد کمانی بچنگ.اسدی.یلی گشته مردانه و شیرزن
سواری سپردار و شمشیرزن.اسدی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه مجهز به سپر است دارنده سپر .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم