لغت نامه دهخدا
سطرلاب دوری که فرزانه ساخت
بر آئین آن جام شاهانه ساخت.فردوسی.منجم ببام آمد از نورمی
گرفت ارتفاع سطرلابها.منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 5 ).نسخه ٔطالع و احکام بقاکاصل نداشت
هم بکذاب سطرلاب مگر بازدهید.خاقانی.چشمه خورشید لطف بلکه سطرلاب روح
گوهر گنج حیات بلکه کلید کرم.خاقانی.رجوع به اسطرلاب و اصطرلاب و صطرلاب شود.