سرحان. [ س ِ ] ( ع اِ ) گرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گرگ درنده. ( غیاث اللغات ). ج ، سراحین. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). سِرحال : در دشت و کوه و بیشه بهم شیرکی چرند شیر و پلنگ و سرحان گور و گوزن و رنگ.سوزنی.- ذنب السرحان ؛ صبح کاذب. فجر اول یا فجر کاذب را از آن جهت ذنب السرحان گویند که شبیه به دم گرگ باشد از حیث استطاله و باریکی. ( مفاتیح ). || شیر بیشه. || وسط حوض. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(س ) [ ع . ] (اِ. ) گرگ ، ج . سراحین .
فرهنگ عمید
۱. ذئب، گرگ. ۲. اسد، شیر.
فرهنگ فارسی
گرگ، اسد، شیر، سراح وسراحین جمع ( اسم ) گرگ جمع : سراحین . گرگ گرگ دنده یا شیر بیشه