روی گردان

لغت نامه دهخدا

روی گردان. [ گ َ ] ( نف مرکب ) کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. ( ناظم الاطباء ). مُعرِض. ( یادداشت مؤلف ). متماری. ( منتهی الارب ). اعراض کننده و بی دماغ. ( آنندراج ).
- روی گردان گشتن ؛ روگردان شدن :
در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است
این صفت برگشته را برگشته مژگانی کجاست ؟صائب ( از آنندراج ).رجوع به ترکیب روی برگرداندن شود. || نافرمان. سرکش. مخالف. یاغی. ( فرهنگ فارسی معین ). || در هندوستان قماشی را گویند که پشت و رو یکسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کنند و از طرف دیگر بدوزند و این در سقرلات و آنچه بدان ماند مستعمل ، و اصطلاح سراجان است. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(گَ ) (ص فا. ) ۱ - دوری کننده . ۲ - سرکش .

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - اعراض کننده . ۲ - نافرمان سرکش مخالف یاغی .
کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد .

ویکی واژه

دوری کننده.
سرکش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال تک نیت فال تک نیت فال میلادی فال میلادی فال ورق فال ورق