رنگی

لغت نامه دهخدا

رنگی. [ رَ ] ( ص نسبی ) رنگرز. صباغ. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). || چیت و نوعی از پارچه. || چیتی که رنگ آن با شستن مقاومت نمی کند. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). چیت رنگ رو. پارچه ای که رنگ آن برود. || رنگین. رنگ آلود. رنگ آلوده. || نقاشی با رنگهای گوناگون. مقابل سیاه قلم. فیلم و عکسی که تصاویر آن برنگهای گوناگون باشد.

فرهنگ عمید

۱. آغشته به رنگ، رنگ آلود.
۲. آنچه به رنگ های مختلف باشد.
۳. [قدیمی] رنگرز، صباغ.

فرهنگ فارسی

رنگرز صباغ چیت و نوعی از پارچه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت