رنجش

لغت نامه دهخدا

رنجش. [ رَ ج ِ ] ( اِمص ) آزردگی. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رنجیدگی. || اندوه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دلتنگی. ملالت. ( ناظم الاطباء ). ملال.
- رنجش آمیز ؛ آمیخته به ملالت و اندوه : رفیق این سخن بشنید و بهم برآمد و برگشت و سخنهای رنجش آمیز گفتن گرفت. ( گلستان ).
|| خشم. قهر. غضب. || محنت. مشقت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(رَ جِ ) (اِمص . ) دلتنگی .

فرهنگ عمید

کدورت، دل آزردگی، رنجیدن.

فرهنگ فارسی

رنجیدن
( اسم ) آزردگی دلتنگی .

ویکی واژه

دلتنگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال حافظ فال حافظ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت