لغت نامه دهخدا
رزی. [ رُزْ زی ی ] ( ع ص نسبی ) برنج فروش. ( ناظم الاطباء ). منسوب است به رُزّ. ( از لباب الانساب ).
رزی. [ رُزْ زی ی ] ( اِخ ) ابوجعفر محمدبن عبداﷲ رزی شیخ مسلم بن حجاج باوی ازدی نیز نامیده شده است که مراد یک تن است. رزی از اسماعیل بن علیة و معتمربن سلیمان و جز وی حدیث شنید. عباس دوری و جز وی از او روایت دارند. ( از لباب الانساب ).