راهواری

لغت نامه دهخدا

راهواری. ( حامص مرکب ) عمل راهوار. فراخ گامی و تندوتیزی. ( ناظم الاطباء ) :
نیم تنک سخنی کز عبارت فارغ
به راهواری بیرون برم همی لنگی.اثیرالدین اخسیکتی.بود با راهواریش همه لنگ
با چنان پی فراخیی همه تنگ.نظامی.میبرد ز روی سازگاری
آن لنگی را به راهواری.نظامی.تهی دست کو مایه داری کند
چو لنگی است کو راهواری کند.نظامی.با هر که بوده باشد در نظم و نثر امروز
بیرون بوم بقدرت لنگی به راهواری.سیف اسفرنگ.و رجوع به راهوار و رهوار شود.

فرهنگ فارسی

عمل راهور
عمل راهوار . فراخ گامی و تند و تیزی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم