راهنورد. [ ن َ وَ ] ( نف مرکب ) رهنورد. طی کننده راه. ( فرهنگ نظام ). راه پیما.رهرو. راهرو. || تیزرونده که از سرعت گویا راه را مینوردد یعنی می پیچد. ( رشیدی ) : پیش میشد شریک راه نورد او بدنبال میدوید چو گرد.نظامی. || مرکب. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) : که کن و بارکش و کارکن و راه نورد صفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز.منوچهری.|| قاصد و پیک. ( ناظم الاطباء ). قاصد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || پیاده رو. ( انجمن آرا ). مسافری که پیاده حرکت کند. ( ناظم الاطباء )( برهان ) ( آنندراج ). || گدا و بی خانمان. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( آنندراج ). و رجوع به ره نورد وراه پیما و راه رونده و راهرو شود.
فرهنگ معین
(نَ وَ ) (ص فا. ) ۱ - مسافر، پیک . ۲ - تندرونده .
فرهنگ عمید
= ره نورد
فرهنگ فارسی
راه پیما، مسافرپیاده، پیک، قاصد، رونده چالاک ( صفت ) ۱ - راه رونده راه پیما . ۲ - تند رو . ۳ - قاصد پیک . ۴ - تند رو ( اسب استر و غیره ) . رهنورد . طی کنند. راه . یا تیز رونده که از سرعت گویا راه را مینوردد یعنی می پیچد .
فرهنگستان زبان و ادب
{trekker} [گردشگری و جهانگردی] گردشگری که در مسیری ناهموار و سخت و طولانی راه نوردی می کند