درشم

لغت نامه دهخدا

درشم. [ دُ رُ ] ( اِ ) در لهجه خراسان ، نشانه. علامت. ملمح. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

ویکی واژه

در - شم
← درشمیدن
.
فیزیک: کنشی که عبارت است از گرفته‌شدن انرژیی یا ماده‌ای در ماده‌ای دیگر بدون روی‌دادن بازتاب یا گسیل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم