دبز

لغت نامه دهخدا

دبز. [ دَ ] ( اِ ) کلفتی. ستبری. هنگفتی. غلظت. گندگی.این کلمه فارسی ظاهراً از فرهنگهای معمولی فوت شده است. صاحب منتهی الارب به اماراتی که در دست است لغت نامه های مترجم بسیاری از عربی به فارسی و از فارسی به عربی داشته است و این کلمه را در موارد ذیل آورده است که از سیاق عبارت و نیز بصریح ترجمه که در حاشیه کرده است معنی آن گندگی و سطبری و غلظت و ثخن و قطر و عمق است : عجاجیل ؛ چیزکی است از پینو که بمقدار دبزکف دست دراز کنند. در این جا بحاشیه این کلمه را بدین صورت ترجمه کرده است : «دیز به معنی گندگی باشد»؛ عجل اقطه تعجیلا؛ بقدر دبز کف دست دراز کرد پینو را. تعجل ؛ پینو را به غلظ کف دست دراز کردن. و شاید کلمه «دفزک » از این کلمه آمده باشد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(دَ ) (ص . ) کلفت ، درشت ، هنگفت (پارچه ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کلفت درشت هنگفت ( پارچه )

ویکی واژه

کلفت، درشت، هنگفت (پارچه)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تک نیت فال تک نیت فال نخود فال نخود فال درخت فال درخت