( آب رخ ) آب رخ. [ ب ِ رُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اعتبار. جاه. آبرو : آب رخ زآب پشت بگریزد کآب پشت آب رویها ریزد.سنائی.در جستن نان آب رخ خویش مریزید در نار مسوزید روان از پی نان را.سنائی.خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز کآن حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند.خاقانی.- آب رخ بردن کسی را ؛ آبرو ریختن او را.، ابرخ. [ اَ رَ ] ( ع ص ) مردی که پشتش دررفته و سینه اش بیرون آمده باشد. مؤنث : بَرْخاء.
فرهنگ فارسی
( آب رخ ) ( اسم ) ۱ - آب رو آب روی خوی عرق . ۲ - آبرو اعتبار جاه . یا آب رخ کسی را بردن . آبروی او را ریختن عرض او را لکه دار کردن اعتبار جاه آبرو
فرهنگ اسم ها
اسم: آبرخ (دختر) (فارسی) (تلفظ: abrokh) (فارسی: آبرخ) (انگلیسی: abrokh) معنی: زیبا، لطیف، روشن، کسی که چهره ای مانند آب دارد