خواهش کردن

لغت نامه دهخدا

خواهش کردن. [ خوا / خا هَِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) طلب کردن. تقاضا کردن. درخواست کردن. التماس کردن. تمنی کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و از او خواهش می کنند هرکه در آسمانها و زمینهاست. ( تاریخ بیهقی ).
بعذرآوری خواهش امروز کن
که فردا نماند مجال سخُن.سعدی ( بوستان ).|| شفاعت کردن. ( یادداشت بخطمؤلف ). || مسألت کردن. || میل کردن. رغبت کردن. || آرزو کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

طلب کردن تقاضا کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم