حافد

لغت نامه دهخدا

حافد. [ ف ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از حفد و حفود و حفدان. || نواسه پسرینه. ( مهذب الاسماء ). نژاد پسرینه. نواده. نبیره. فرزندزاده. ( غیاث از کنز ). دخترزاده. || داماد. ( غیاث ) ( کنزاللغات ). || پدرزن. || برادرزن. || یار. یاریگر. دوست. ( غیاث ) ( کنزاللغات ). || خدمتکار. ( غیاث ). در خدمت شتابنده. نیکوخدمت. ج ، احفاد، حفدة، حوافد.
حافد. [ ف ِ ] ( اِخ ) یکی از قلاع صنعاء یمن ، از حازه بنی شهاب. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) ۱ - فرزندزاده . ۲ - خدمتکار. ج . حفده .

فرهنگ فارسی

خدمت کننده، یاری دوست، تابع، مددکار، یار، تابع
( صفت اسم ) ۱ - فرزند زاده نبیره نوه . ۲ - خدمتکار مدد کار خادم جمع : حفده .
یکی از قلاع صنعائ یمن

ویکی واژه

فرزندزاده.
خدمتکار.
حفده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ