آبگز

لغت نامه دهخدا

( آبگز ) آبگز. [ گ َ ] ( ن مف مرکب ) آبخست. آبزُرُفْت.
- آبگز شدن ؛ تباه شدن قسمتی از میوه.
- || ترنجیده شدن پوست تن آدمی بسبب آب ، چنانکه کارگران حمّام را.

فرهنگ معین

( آبگز ) (گَ ) (ص مر. ) میوة ترش شده و فاسد.

فرهنگ عمید

( آب گز ) آسیب دیده در آب (میوه ).

فرهنگ فارسی

( آبگز ) ( صفت اسم ) تباه و فاسد ( میوه ) .
تباه شدن قسمتی از میوه
میوه آسیب دیده در آب، میوه ترش شده وفاسد، آبخست

ویکی واژه

آب‌گز
آسیب دیده بر اثر تماس طولانی با آب. آب‌گز ممکن است از دو کلمه آب - گَز شکل گرفته باشد و گَز در زبان بهاری به معنی گَشت، یا گَشتن است.
میوه ترش شده و فاسد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم