لغت نامه دهخدا
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه ای است که هیچ آفریده نگشاده ست.حافظ.همه از آفرینش برگزیده
همه از نور یک ذات آفریده.طالب آملی. || بریه. ( زمخشری ) ( دهار ). خلیقه. وری. انام. ( زمخشری ). خلق.
- آفریده ای ، هیچ آفریده ؛ اَحدی. یک تن. دیّاری. کسی. هیچ کسی. یک کس. آفریدگاری : که هیچ آفریده را چندین حزم و خرد... نتواند بود. ( کلیله و دمنه ). نذر کردم که بدین گناه هیچ آفریده ای را مکافات نکنم. ( تاریخ طبرستان ). هیچ آفریده با اصفهبد نمانده بود جز تنی چند از... ( تاریخ طبرستان ). آفریده ای در اینجا نیست ؛ دیّاری.
|| بشر. ( زمخشری ) : شهنشاه موبدان را گفت در رأی ما نبود که ما نام شاهی بر هیچ آفریده نهیم در ممالک پدران خویش. ( تاریخ طبرستان ).