لغت نامه دهخدا
با دوست خلوت کن دوبدو آنچه گفته ایم
یک یک بگوی و پاسخ آن را به ما رسان.خاقانی.دو بدو با حریف جان بنشین
یک به یک عذر آسمان برگیر.خاقانی.گه قمار به آن مه چوروبرو باشم
جز این مراد ندارم که دوبدو باشم.سیفی ( از آنندراج ).|| که دوتن دوتن یا دوتادوتا قرار گرفته باشند: صف دوبدو. ردیف دوبدو. ( یادداشت مؤلف ). دوتادوتا. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از عاشق و معشوق باشد که در آن سوم نگنجد. ( آنندراج ).