لغت نامه دهخدا
کرا آزمودیش و یار تو گشت
منال ار گناهی بر او برگذشت.ابوشکور.تیزهش تا نیازماید بخت
بچنین جایگاه نگْراید.رودکی یا دقیقی.میان من و او بسی رزم بود
مگر کِم بخواهد دگر آزمود.فردوسی.چو مهر کسی را بخواهی بسود
بباید بسود و زیان آزمود.فردوسی.ز لشکر هر آنکس که بد زورمند
بسودند سنگ آزمودند چند.فردوسی.نشاندش به آنجا که آرام بود
همی خواست مر زال را آزمود.فردوسی.چنین هفت سالش همی آزمود
بهر کار جز پاک زاده نبود.فردوسی.مرا آزمودی که در کارزار
چنانم که با باده میگسار
سپه را بدین گفتها آزمود
که در دل ز لشکر ورا بیم بود.فردوسی.تیغ بر پیل آزمایدتیر بر شیر ژیان
اینْت مردانه سواری اینْت مرد سهمگین.فرخی.همی دانم که رنج خود فزایم
که چندین آزموده آزمایم.( ویس و رامین ).چرا من آزموده آزمایم
چرا بیهوده رنج خود فزایم ؟( ویس و رامین ).چه آشفته دل و چه خیره رایم
که چندین آزموده آزمایم.( ویس و رامین ).تباهی روزگار خود فزایم
چو چیز آزموده آزمایم.( ویس و رامین ).روان را رنج بیهوده نمائی
که چندین آزموده آزمائی.( ویس و رامین ).نه من آشفته روی و سست رایم
که چندین آزموده آزمایم.( ویس و رامین ).بجز دوزخ نباشد هیچ جایم
اگر نیز آزموده آزمایم.( ویس و رامین ).ایشان را نزد نصر احمد آوردند و نصر یک هفته ایشان را می آزمود. ( تاریخ بیهقی ). ایشان را میباید آزمود تا تنی چند از ایشان بخردتر اختیار کرده آید. ( تاریخ بیهقی ). و ما چون کارها را نیکوتر بازنهشتیم و پیش و پس آن را بنگریستیم و این مرد را دانسته بودیم و آزموده ، صواب آن نمود که... ( تاریخ بیهقی ).