تقاعس

لغت نامه دهخدا

تقاعس. [ ت َ ع ُ ] ( ع مص ) باز پس شدن از کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). باز پس شدن از کاری و اقدام نکردن به آن. ( از اقرب الموارد ). || دیری کردن. || سپس ماندن.خویشتن را کشیدن از کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سر باز زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برطرف نشدن شب از درازی. ( از اقرب الموارد ):تقاعس حتی قلت لیس بمنقض. ( نابغة از اقرب الموارد ). || خود را همانند اقعس نمودن. || پایداری و امتناع و سرفرود نیاوردن. || بیرون دادن مرد سینه خود را. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ عُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - از کاری سر باز زدن . ۲ - عقب ماندن ، به تأخیر افتادن . ۳ - طفره رفتن .

ویکی واژه

از کاری سر باز زدن.
عقب ماندن، به تأخیر افتادن.
طفره رفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال لنورماند فال لنورماند فال چای فال چای فال فنجان فال فنجان