لغت نامه دهخدا
زده گونه ریچال و ده گونه وا
گلوبندگی هریکی را سزا.ابوشکور بلخی.چنان آوریدیم چیزی حقیر
ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر.شمسی ( یوسف و زلیخا ).ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر
یکی کاروان ساخت آن مرد پیر.شمسی ( یوسف و زلیخا ).بتکوب ؛ ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد. ( لغت فرس اسدی ). || طعام. ( شرفنامه منیری ). رجوع به ریچار و ریچاله شود.