استحلاف
استحلاف. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) سوگند دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). احلاف. سوگند خواستن. ( زوزنی ). طلب کردن سوگند: خرمیل ، بعد از استحلاف ایشان و استیمان از قبل سلطان بیرون آمد. ( جهانگشای جوینی ).
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . )سوگند خواستن ، قسم دادن .
سوگند دادن.
سوگنددادن، سوگندخواستن، طلب سوگندکردن
( مصدر ) سوگند خواستن طلبیدن قسم سوگند دادن .
سوگند خواستن، قسم دادن.