لغت نامه دهخدا
قاضی اسراف میکند در جور
اینهمه مسرفی نمی شاید.خاقانی. || بر گزاف خرج کردن. ول خرجی. گزاف و بی اندازه یا بیجا و بی محل خرج کردن. ( منتهی الارب ). تلف کردن مال. باددستی. صرف چیزی در غیر محل. زیاده از حاجت خرج کردن. ( غیاث ). فزونی کردن در صرف مال. بگزاف خرج کردن : دست اسراف بمال پدر دراز کردند [ فرزندان ]. ( کلیله و دمنه ). پرسیدند که نان با چه خوری [ از ابونصر بشربن حارث ]؟ گفت با قناعت که حلال اسراف نپذیرد. ( از تاریخ گزیده ). اسراف حرام است مگر درعمل خیر، اسراف در خیر نیست. اسراف عبارت از خرج کردن مال بسیار است در غرضی کوچک و بمعنی تجاوز کردن از حد معمول است در خرج کردن. و گفته اند اسراف آنست که شخصی حرام بخورد یا از حلال بیشتر از مقدار حاجت بخورد و گفته اند اسراف عبارت از تجاوز در کمیت است و آن جهل بمقادر [ شاید: مقادیر ] حقوق است. اسراف عبارت از خرج کردن چیزی در محل خود زیاده از حد لازم ولی تبذیر خرج کردن چیزی است در غیر محل خود و در جای غیرلازم. ( تعریفات جرجانی ). انفاق مال بسیار است برای امری ناچیز و پست و برخی گفته اند صرف مال است در آنچه سزاوار باشد اما زیاده از آن مقدار که سزاوار است ، بخلاف تبذیر که آن صرف مال است در امر غیرلازم ، چنانچه جرجانی گفته است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اسراف کردن ؛ تبذیر کردن : چنین کسان را وجه کفاف بتفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند. ( گلستان ).
|| خوردن هر چیزی که حلال نیست. ( منتهی الارب ).
اسراف. [ اِ ] ( سریانی ، اِ ) عبد. بنده.