اختبار

لغت نامه دهخدا

اختبار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) آزمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). امتحان. ( غیاث ). آزمایش. تجربت. ابتلاء. استخبار : هرکه بر درگاه پادشاهان بی جریمه ای جفا دیده باشد... پیش از امتحان و اختبار پادشاه را تعجیل نشایست فرمود در فرستادن او بجانب خصم. ( کلیله و دمنه ). مصحح بشواهد عیان و مسجل بتصدیق اختبار و امتحان. ( ترجمه تاریخ یمینی ). بطول اختبار و اعتبار بمزید قربت و رتبت مخصوص گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || آگاهی بچیزی. ( منتهی الارب ). خبر گرفتن. ( غیاث ). آگاهی پس از آزمایش.
- اختبار کردن ؛ آزمودن. ( زمخشری ).
|| جرجانی در تعریفات آرد: اختبار، کاری را گویند که موجب ظهور چیزی باشد یعنی امتحان. اختبار از خداوند تبارک عبارت از ظاهر و آشکار کردن چیزی است که از اسرار خلق خود دانسته است. زیرا علم خدا دو قسم است یکی علم در لوح است که قبل از وجود شی میباشد و دوم علمی است بعد از وجود شی در مظاهر خلق و این معنی دوم اختبار را بلا هم میگویند.

فرهنگ معین

(اِ ت ِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) خبر گرفتن ، خبرجویی . ۲ - (مص م . )آزمودن ، امتحان کردن .

فرهنگ عمید

۱. آزمون.
۲. آگاهی یافتن.
۳. آزمایش کسی برای شناخت توانایی های او.

فرهنگ فارسی

آزمودن، آگاهی یافتن ازچیزی ، آزمایش
۱ - ( مصدر ) آزمودن امتحان کردن . ۲ - ( مصدر ) آگاهی یافتن از چیزی یا خبری خبردارشدن .

دانشنامه آزاد فارسی

اختبار (واژه ای عربی، به معنی آزمودن، امتحان، آزمایش، تجربه) در اصطلاح تصوف، به کاری گفته می شود که باعث پیداشدن چیزی شود و اختبار از خداوند به معنی ظاهرکردن چیزی از اسرار خلق الهی است؛ زیرا علم خداوند را بر دو دسته تقسیم کرده اند. یکی علم برآنچه که در لوحِ محفوظ است و آن قبل از وجود هر چیز بوده است و دوم علم بر وجود هر چیزی است که با پیداشدن خلق، آشکار می شود. این مفهوم دوم، یعنی پیداشدن دانش خداوندی با ظهور خلق، را اختبار گویند و در اصطلاح صوفیان امتحان خداوند از افراد صادق است تا آنان با انجام آن به جایگاه خواص برسند و انجام امتحانشان حجتّی شود بر مؤمنان و وسیله ای برای ادب سالکان و مریدان، تا به این وسیله هم اسرار خلق دانسته شود و هم مقام افراد صادق بالا رود.

ویکی واژه

خبر گرفتن، خبرجویی.
آزمودن، امتحان کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم