لغت نامه دهخدا
- اختبار کردن ؛ آزمودن. ( زمخشری ).
|| جرجانی در تعریفات آرد: اختبار، کاری را گویند که موجب ظهور چیزی باشد یعنی امتحان. اختبار از خداوند تبارک عبارت از ظاهر و آشکار کردن چیزی است که از اسرار خلق خود دانسته است. زیرا علم خدا دو قسم است یکی علم در لوح است که قبل از وجود شی میباشد و دوم علمی است بعد از وجود شی در مظاهر خلق و این معنی دوم اختبار را بلا هم میگویند.