لغت نامه دهخدا
اغور. [ اَ وَ ] ( ع ن تف ) گودتر. ( یادداشت مؤلف ).
اغور. [ اُ غُرْ ] ( اِ ) اُغُر. شگون. آغال. فال. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به آغال و اغال شود.
- اغور بخیر؛ وقتت خوش.
- بداغور؛ شوم. بدآغال.
- خوش اغور؛ خوش آغال. میمون. خجسته. ( یادداشت بخط مؤلف ).
اغور. [ ] ( اِخ ) ابن شاه رستم. از امرای کوچک لر در زمان صفویه. رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 452 و فهرست آن شود.