لغت نامه دهخدا
بأبی الذی لاتستطیع لعجبه
ردّالسلام و ان شککت فعج به
ظبی من الأتراک ما ترک الظئا
الحاظه من سلوة لمحبه.حفید ابی بکربن زهر.و صاحب غیاث اللغات بنقل از صراح اتراک را مجازاً بمعنی سپاهیان و خودهای آهنی آورده است.
اتراک. [ اِت ْ ت ِ ] ( ع مص ) گذاشتن. ترک کردن. بگذاشتن. ماندن. بماندن.