بربسته. [ ب َ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) جماد در مقابل بررسته بمعنی نبات و روئیدنی. غیرقابل نمو. ( ناظم الاطباء ). نقیض بررسته است و آن چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند بعضی از جمادات که سنگ و کلوخ و امثال آن باشد. ( برهان ) : می گفت بدندان بتم عقد درر من هم چو توام لطیف و پاکیزه گهر خندان خندان بناز گفتش خاموش بربسته دگر باشد و بررسته دگر .؟ || مصنوعی. ساختگی. مجعول. ( یادداشت بخط مؤلف ). - حدیث یا احادیث بربسته ؛ حدیث ساختگی. حدیث یا احادیث موضوعه. || غیر آلی. ( ناظم الاطباء ). || سخن موزون. شعر مقفای منظوم. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). برخلاف بخش که بمعنی ناموزون و بی قافیه است و بعربی نثر و منثور خوانند. ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || فسرده شده و منجمد گشته. ( ناظم الاطباء ). || بسته. مسدود : در حاجت از خلق بربسته به ز دربانی آدمی رسته به.نظامی.رجوع به بربستن شود.
فرهنگ معین
( ~. بَ تِ ) (ص . ) جعلی ، مجعول .
فرهنگ عمید
۱. جامد، جماد. ۲. ساختگی و بی اصل.
فرهنگ فارسی
جامد، منجمد، فسرده، جماد، رشدونمو نداشته ( اسم ) ۱- چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند سنگ و کلوخ جماد مقابل بررسته . ۲- امر ساختگی امر مصنوع .