بتدریج

لغت نامه دهخدا

بتدریج. [ ب ِ ت َ ] ( ق مرکب ) کم کم.متدرجاً. تدریجاً. یواش یواش. پایه پایه. ( ناظم الاطباء ) : اصحاب سلطان همیشه این مراتب را منظورنداشته اند بلکه بتدریج... آن درجات یافته اند. ( کلیله و دمنه ). || پی در پی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کم کم تدریجا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم