لغت نامه دهخدا
بارون. ( اِ ) معرب آن بارُن است. ( دزی ج 1 ). رجوع به بارن شود.
بارون. ( اِخ ) رجوع به بارن و لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 2 شود.
بارون. ( اِخ ) نام فیلسوفی از یونان قدیم. ( ابن الندیم. از اسحاق بن حنین ).
بارون. ( اِخ ) دهی است در دهستان چالدران بخش سیه چشم شهرستان ماکو که در 16 هزارویکصدگزی شمال خاوری سیه چشمه و 14 هزارگزی شمال خاوری شوسه سیه چشمه به کلیسای کندی درکوهستان واقع است. هوایش سرد و دارای 162 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و نهر دیبک و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی مردم جاجیم بافی وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).