اوانی. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ آنیه ، و آنیه ج ِ اِناء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ظروف و آوندها. ( غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) : مرا شاد کردی و آباد کردی سرای من از فرش و مال و اوانی.فرخی.بر مفرش پیروزه بشب شاه حلب را از سوده و پاکیزه بلور است اوانیش.ناصر خسرو.هم ز انواع اوانی بی عدد کانچنان در بزم شاهنشه سزد.مولوی.رجوع به اناء و آنیه شود. اوانی. [ اَ نی ی ]( ص نسبی ) منسوب است به اوانا که قریه ای است در ده فرسنگی بغداد. ( الانساب سمعانی ). رجوع به اوانا شود.