اعتصاب غذا

لغت نامه دهخدا

اعتصاب غذا. [ اِ ت ِ ب ِ غ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غذا نخوردن. امساک کردن از خوردن و آشامیدن بمنظور تهدید و ارعاب متصدیان امور برای رسیدن به امری.

فرهنگ فارسی

عذا نخوردن امساک کردن از خوردن و آشامیدن بمنظور تهدید و ارعاب متصدیان امور برای رسیدن به امری .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نخوردن غذا جهت اعتراض را اعتصاب غذا گویند. از آن در باب اطعمه و اشربه سخن رفته است.
اعتصاب غذا جایز است و نمی توان کسی را به خوردن غذا مجبور کرد، مگر نخوردن به حدّ ضرر شدید برسد یا شخص در معرض مرگ قرار گیرد. در این صورت، ادامۀ اعتصاب حرام و بر دیگران واجب است غذا در اختیار او قرار دهند و در صورت اصرار بر اعتصاب، او را به خوردن مجبور کنند.
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام است
نخوردن غذا جهت اعتراض. از آن در باب اطعمه و اشربه سخن رفته است.
اعتصاب غذا جایز است و نمی توان کسی را به خوردن غذا مجبور کرد، مگر نخوردن به حد ضرر شدید برسد یا شخص در معرض مرگ قرار گیرد. در این صورت، ادامه اعتصاب حرام و بر دیگران واجب است غذا در اختیار او قرار دهند و در صورت اصرار بر اعتصاب، او را به خوردن مجبور کنند.
جمعی از پژوهشگران زیر نظر سید محمود هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، جلد 1، ص 565.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم