آوردنی

لغت نامه دهخدا

( آوردنی ) آوردنی. [ وَ دَ ] ( ص لیاقت ، اِ ) درخور آوردن. ازدرِ آوردن. || آنچه باید آوردن :
ز پوشیدنی هم ز آکندنی
ز هرسو بیاورد آوردنی.فردوسی.کنیم از سر آباد با خوردنی
بیاریم هر چیز آوردنی.فردوسی.گیاشان بود زآن سپس خوردنی
بپویند هر سو به آوردنی.فردوسی.ز پوشیدنی و ز گستردنی
ز هر چیز کآن هست آوردنی.فردوسی.یکی چاره ای ساخت درخوردنی
بیاورد هر گونه آوردنی.فردوسی. || واردات ، مقابل صادرات :
ز ماهی بدیشان همه خوردنی
ز جائی نبد راه آوردنی.فردوسی. || هدیه. ارمغان. پیشکش. حمل :
گذرها که راه دلیران بُده ست
ببینیم تا چند ویران شده ست
کنیم از سر آباد، با خوردنی
بیائیم و آریمش آوردنی.فردوسی.ز آوردنیهای شاهانه نیز
در آن عرضه گه برد بسیار چیز.هاتفی.

فرهنگ فارسی

( آوردنی ) در خور آوردن

ویکی واژه

شایسته و مناسبِ آوردن.
ویژگی آنچه احتمال یا قصد آورده شدنِ آن هست. اگر کتاب‌ها آوردنی باشند تا چند روز دیگر آنها را می‌آورند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال کارت فال کارت فال چای فال چای فال ماهجونگ فال ماهجونگ