آماسیده
( آماسیده ) آماسیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) متوَرّم. منتفخ. متهبج. آماهیده. بادکرده. ورم کرده. پُف کرده. برآماسیده. تمیده : باثعالشفه ؛ آماسیده لب. ( ربنجنی ).
( آماسیده ) ورم کرده، بادکرده، پف کرده.
( آماسیده ) ( اسم ) متورم ورم کرده باد کرده آماهیده .
آنچه دچار تورم شده است؛ متورم. لاشههای باد کرده و آماسیده. «مندنیپور»