لغت نامه دهخدا
( آبرون ) آبرون. ( اِ ) نوعی از ریاحین که پیوسته سبز بود و برگ آن نیفتد و پای دیوارها و جاهای سایه دار روید و آن را به عربی حی العالم گویند و در طب بکار است و در آذربایجان بسیار باشد. ( از برهان ). همیشه جوان. همیشک جوان. بیش بهار. میش بهار. میشا. اذن القاضی. اذن القسیس. بعضی گویند بستان افروز است و خوردن آن با شراب کرمهای دراز معده را برآورد. ( از برهان ).
ابرون. [ اَ ] ( یونانی ، اِ ) مصحف کلمه ایزون یونانی است. رجوع به ایزون شود.