ارتسام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) فرمان بردن. ( منتهی الارب ). امتثال. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). رسم و فرمان بجای آوردن: در این حال روی پادشاه درباره من متغیر شد و شغل من بدیگری مفوض فرمود مرا جز امتثال و ارتسام و اطاعت روی نباشد.( ترجمه تاریخ یمینی ص 82 ). || تکبر آوردن. ( منتهی الارب ). || بزرگ شدن. || پناه جستن. ( منتهی الارب ). || بازداشت خواستن. ( منتهی الارب ). بازداشتن خواستن. || دعاء. ( تاج المصادر بیهقی ). دعا کردن بر چیزی یا عام است. ( منتهی الارب ). || تکبیر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). تکبیر گفتن. || نقش گرفتن. صورت پذیر شدن ( صفحه ). صورت بسته شدن در چیزی. نقش بستن.( غیاث اللغات ). || ارتسام فی اللغة الامتثال. و استعمله المنطقیون بمعنی الانطباع و الانتقاش. و هذاالتصویر المعقول بالمحسوس. کذا ذکر المولوی عبدالحکیم فی حاشیة شرح الشمسیة. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع. ] (مص ل. )۱ - رسم و فرمان به جای آوردن. ۲ - نقش گرفتن، صورت پذیر شدن.
فرهنگ عمید
۱. فرمان بردن. ۲. نقش کردن، رسم کردن.
فرهنگ فارسی
فرمان بردن، رسم وفرمان بجا آوردن، دعاکردن، نقش بستن، نقش گرفتن، علامت و رسم ( مصدر ) ۱ - فرمان بردن رسم و فرمان بجای آوردن. ۲ - نگاشته شدن نقش گرفتن صورت پذیر شدن صورت بسته شدن در چیزی نقش بستن.
ویکی واژه
رسم و فرمان به جای آوردن. نقش گرفتن، صورت پذیر شدن.