زراغن

لغت نامه دهخدا

زراغن. [ زَ غ َ ] ( اِ ) زمین سخت بود. زراغنگ نیز گویند. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 377 ). زمین ریگناک و سخت. ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( اوبهی ) ( از ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زراغنگ به زیادتی گاف نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).زمین ریگناک را نیز گفته اند. ( برهان ). همان زراغنگ مرقوم. ( شرفنامه منیری ). زارغنگ. زاراغنگ. زراغنگ. زمین ریگناک و سخت. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زمینی زراغن به سختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیاه.
بهرامی ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 377 ).
|| جستن گلو را گویندو به عربی فواق خوانند. ( برهان ). فواق را گویند. ( جهانگیری ). فواق و صدائی که از گلو بواسطه تقلص حجاب حاجز برمی آید. ( ناظم الاطباء ). || بمعنی آروغ نیز آمده. ( فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ بمعنی آروغ هم آورده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
از فرط عطای تو زند آز
پیوسته ز امتلا زراغن.بوسلیک ( از جهانگیری ).

فرهنگ معین

(زَ غَ ) (اِ. ) زمینِ سخت ، ریگزار.

فرهنگ عمید

= زراغنگ

فرهنگ فارسی

( اسم ) زمین ریگ ناک و زخم .
زمینی سخت بود جستن گلو را گویند و بعربی فواق خوانند آروغ

ویکی واژه

زمینِ سخت، ریگزار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال کارت فال کارت فال زندگی فال زندگی فال لنورماند فال لنورماند