داغان

لغت نامه دهخدا

داغان. ( ص ) متلاشی. در تداول عامه ، درب و داغان ؛ سخت متلاشی و ازهم پاشیده. || پراکنده. داغون ( در تداول مردم تهران ).
داغان. ( اِخ ) نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان دوراهه کاشان و قلعه چم. در 171500گزی تهران.

فرهنگ معین

(ص . ) (عا. ) از هم پاشیده ، متلاشی شده .

فرهنگ عمید

پراکنده، ازهم پاشیده.
* داغان کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] پراکنده ساختن چیزی.

فرهنگ فارسی

پراکنده، ازهم پاشیده
( مصدر ) ۱ - متفرق کردن پریشان ساختن ( کلهاش را با گلوله داغان کرد ) . ۲ - خرد کردن . یا درب و داغان کردن ۱ - پریشان کردن . ۲- خردکردن .
نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان دو راهه کاشان و قعله چم

ویکی واژه

(عا.)
از هم پاشیده، متلاشی شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال نخود فال نخود