تایه

لغت نامه دهخدا

( تایة ) تایة. [ ی َ ] ( ع اِ ) نعتی است در طایه بهمه معانی. ( منتهی الارب ). رجوع به طایه شود.
تایه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) نخی که تابیده شده باشد. ( لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 ). رشته باریک. ( ناظم الاطباء ). || روشنی روغن ، هر نوع که باشد. ( لسان العجم ایضاً ). || جلوه ظاهری هرچیز فربهی. || جای خشک کردن علف و جای خشک کردن خرما. ( ناظم الاطباء ).
تایه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) دایه. ( ناظم الاطباء ). در تداول عوام دایه. حاضِنَة. رجوع به دایه شود.
تایه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) تلی از پهن خشک برای سوخت حمام یا جز آن. || علف روی هم انباشته. خرمن سوخت حمام یا جز آن. خرمن.
- تایه علف ؛ توده علف. ( ناظم الاطباء ). تلی از علف ، خرمن علف که برای سوخت یا جز آن انبار کنند.
- تایه پهن ؛ توده بزرگ سرگین چارپایان که بر بام حمام یا جای دیگر گرد کنند. رجوع به تایه زدن شود.
تأیه. [ ت َ ءَی ْ ی ُ ] ( ع مص ) ( از «ای ی » ) تلبث. تحبس. ( منتهی الارب ). توقف. درنگ.

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . تائه ] (اِفا. ) ۱ - متکبر، لاف زن . ۲ - سرگشته ، حیران . ۳ - هلاک شونده .

فرهنگ عمید

= دایه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- متکبر لاف زدن . ۲- سرگشته حیران متحیر . هلاک شوند.
تحبس . توقف درنگ .

دانشنامه عمومی

تایه ( به فرانسوی: Taillet ) یک کمون در فرانسه با جمعیت ۸۳ نفر است که در Canton of Céret واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تماس فال تماس فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت