افنان

لغت نامه دهخدا

افنان. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فَن ، بمعنی حال و گونه. || ج ِ فَنَن ، بمعنی شاخ درخت. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). شاخهای درخت. ( کنز از غیاث اللغات ). شاخسار. شاخه ها. ( یادداشت مؤلف ).
افنان. [ اِ ] ( ع مص ) گوناگون آوردن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ فنن ، شاخه ها.

فرهنگ عمید

= فنن

فرهنگ فارسی

جمع فن و جمع فنن
( اسم ) جمع فنن شاخه ها .
گوناگون آوردن

فرهنگ اسم ها

اسم: افنان (دختر) (عربی) (طبیعت، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: afnān) (فارسی: اَفنان) (انگلیسی: afnan)
معنی: شاخه های درخت، شاخسار، ( در قدیم ) شاخ درخت، شاخه ها

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَفْنَانٍ: شاخه ها
ریشه کلمه:
فنن (۱ بار)
«أَفْنَان» جمع «فَنَن» (بر وزن قلم) در اصل به معنای شاخه های تازه و پر برگ است; و گاه به معنای «نوع» نیز به کار می رود. در آیه مورد بحث، در هر یک از این دو معنا ممکن است استعمال شده باشد. در صورت اول: اشاره به شاخه های با طراوت درختان بهشتی است. بر عکس درختان دنیا که دارای شاخه های پیر و جوان و خشکیده هستند. و در صورت دوم: اشاره به تنوع نعمت های بهشت و انواع مواهب آن است; بنابراین استعمال در هر دو معنا نیز بی مانع است. این احتمال نیز وجود دارد که درختان بهشتی به گونه ای هستند که در یک درخت، شاخه های مختلفی است و بر هر شاخه نوعی از میوه ها.
(بروزن فرس) شاخه درخت طبرسی شاخه سبزبرگ و اقرب شاخه راست گفته...جمع آن افنان است . «ذَواتا اَفْنانٍ» وصف «جَنَّتانِ» است یعنی آن دو بهشت دارای شاخه هاست ممکن است «اَفْنان» جمع فن باشد که به معنی نوع است یعنی آن دو بهشت دارای انواع نعمتهااند این کلمه یکبار بیشتر در قرآن نیامده است.

ویکی واژه

جِ فنن ؛ شاخه‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم