اذهاب

لغت نامه دهخدا

اذهاب. [ اِ ]( ع مص ) بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). ببردن. بُردن کسی را. || دور گردانیدن او را. ( منتهی الارب ). || بُبر کردن. ( ؟ ) ( زوزنی ). || زراندود کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). زراندود کردن از بیرون. ( غیاث ). || روان کردن. ( غیاث ).
اذهاب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ذَهَب. زرها. || زرده های تخم مرغ. || پیمانه های خاص اهل یَمن. ج ، اَذاهِب ، اذاهیب.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بردن ، دور کردن . ۲ - جاری ساختن . ۳ - زراندود کردن .

فرهنگ عمید

= ذهب

فرهنگ فارسی

بردن، بردن کسی راودورکردن ، زراندود کردن، جمع ذهب به معنی زر، طلا
( مصدر ) ۱ - بردن کسی را بردن کسی را دور گردانیدن . ۲ - روان کردن . ۳ - زراندود کردن .
زرها زرده های تخم مرغ

ویکی واژه

بردن، دور کردن.
جاری ساختن.
زراندود کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال قهوه فال قهوه فال فنجان فال فنجان فال اوراکل فال اوراکل