لغت نامه دهخدا سیاستگر. [ سیا س َ گ َ ] ( ص مرکب ) سفاک. خونریز. ( آنندراج ). عقوبت دهنده. جلاد. ( ناظم الاطباء ) : دید دو برنای چو سرو بلندیافته ز آشوب گناهی گزندتیغ برآورد سیاستگری تا بهر آسیب رساند سری.امیرخسرو ( از آنندراج ).
فرهنگستان زبان و ادب {politician, politico} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] کسی که در حکومت یا یک تشکل سیاسی به صورت حرفه ای فعالیت می کند متـ . سیاستمدار