سلندر
سلندر. [ س َ ل َ دَ ] ( ص ) در تداول عامه ، حیران. متحیر. ( یادداشت بخط مؤلف ). سرگردان. ویلان. ( فرهنگ فارسی معین ). که نداند تکلیف او چیست. سرگردان و سلندر. سخت سرگشته و آواره.
(سَ لَ دَ ) (ص . ) (عا. ) سرگردان .
( صفت ) سرگردان ویلان .
(عا.)
سرگردان.