سفید کردن

لغت نامه دهخدا

سفید کردن. [ س َ / س ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بگچ اندودن اطاق را. || بقلعی اندودن دیگ را. || برنگ سفید درآوردن :
بموسی کهن عمر کوته امید
سرش کرد چون دست موسی سفید.سعدی.ای سیم تن سیاه گیسو
از فکر سرم سفید کردی.سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چیزی را به رنگ سفید در آوردن . ۲ - زایل کردن چرک و جرم چیزی .
بگچ اندودن اطاق را یا بقلعی اندودن دیگ را یا برنگ سفید در آوردن .

دانشنامه عمومی

سفید کردن (آشپزی). سفید کردن، یا نیم پز کردن نوعی فرایند پخت وپز است که در آن مادهٔ غذایی که معمولاً یک سبزی یا میوه است در داخل آب جوش غوطه ور می شود و بعد از یک فاصلهٔ زمانی مشخص و کوتاه خارج می شود و در نهایت در داخل آب یخ یا در زیر آب سرد در حال جریان قرار داده می شود ( شوک داده می شود ) تا فرایند پخت متوقف شود.
همیشه هدف از این کار سفید کردن، در پخت وپز نیست. مواد غذایی به این خاطر سفید می شوند تا نرم شوند، یا تا حدی یا کاملاً پخته شوند یا اینکه مزهٔ قوی آن ها برداشته شود ( برای نمونه در مورد گوشت خوک، کلم یا پیازها ) . همچنین، زمانیکه پسته یا بادام سفید می شود، پوستهٔ آجیل نرم می شود و به راحتی قابل برداشت است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم