ساده کردن

لغت نامه دهخدا

ساده کردن. [ دَ/ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چیزی را از چیزی جدا کردن وپاک کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم. ( شعوری ج 2 ورق 719 ). || پاک کردن :
سپهبد دل از هر بدی ساده کرد
بدین بند کار ره آماده کرد.اسدی ( گرشاسبنامه ).گرفته همه لکهن و بسته روی
که و مه زنخ ساده کرده ز موی.اسدی ( گرشاسبنامه ).بیک ساعت آن چهل خروار چوب و رسن فروبرد وزمین ساده کرد از آن. ( ترجمه فتوح اعثم کوفی ج 2 ص 441 ).
... چوبی از شاخ آن درخت ربود
هم ببالای نیزه ای کم و بیش
ساده کردش بچنگ و ناخن خویش.نظامی. || اطلس کردن. بی نقش کردن. ستردن نقش و نگار :
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی.حافظ. || ستردن موی را. تراشیدن. موی را کندن. برهنه کردن از موی :
گرفته همه لکهن و بسته روی
که و مه زنخ ساده کرده ز موی.اسدی.حف ؛ ساده بکردن بروت و سر.( تاج المصادر بیهقی ). حف شاربه ؛ نیک برید بروت را تا ساده گردید لب. ( منتهی الارب ). || ساده کردن پای. بیرون کردن کفش از پای. برهنه کردن پای. ساده گردانیدن پای. ( منتهی الارب در ماده احفاء ). || خصی و اخته کردن. ( ناظم الاطباء ). بریدن مردی از بن.

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - سهل کردن ، آسان نمودن . ۲ - پاک کردن ، خالی کردن . ۳ - اطلس کردن ، ستردن نقش و نگار. ۴ - ستردن موی ، تراشیدن موی . ۵ - چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سهل کردن آسان کردن . ۲ - پاک کردن خالی کردن . ۳ - اطلس کردن ستردن نقش و نگار . ۴ - ستردن موی . ۵ - چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم .

دانشنامه آزاد فارسی

ساده کردن (simplify)
در ریاضیات، تحویل کسربه شکلی که صورتو مخرجآن هیچ عاملمشترکی به جز ۱± نداشته باشند. به این منظور، صورت و مخرج را بر عددی که هردو بر آن قابل قسمت باشند تقسیم می کنند و این کار را آنقدر ادامه می دهند تا صورت و مخرج عامل مشترک دیگری نداشته باشند. ساده کردن عبارت جبریبه معنی فشرده ساختن آن از طریق دسته بندی جمله های مشابه و جمع جبری آن هاست. مثلاً عبارتa + ۲b + b + ۲a - ۲(a + b) را به صورت a + ۲a-۲a + ۲b+ b -۲b، و بالاخره به صورت سادۀa + b درمی آورند. منظور از ساده کردن رادیکالتحویل آن به شکلی است که هیچ عاملی با ریشۀ مذکور در فرجه زیر علامت رادیکال نماند، مثلاً(فرمول ۱)را به صورت (فرمول ۲)، و سپس به شکل سادۀ(فرمول ۳)در می آورند.
فرمول ۱: فرمول ۲: فرمول ۳:

ویکی واژه

semplificare
سهل کردن، آسان نمودن.
پاک کردن، خالی کردن.
اطلس کردن، ستردن نقش و نگار.
ستردن موی، تراشیدن موی.
چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم