روان ساختن

لغت نامه دهخدا

روان ساختن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) روان کردن. روانه کردن. رجوع به روان کردن شود.
- روان ساختن کاری ؛ روبراه کردن آن کار. انجام دادن آن کار:
بدین رای گشتند یکسر گوان
که این کار را زال سازدروان.فردوسی.

فرهنگ معین

( ~. تَ ) (مص م . ) ۱ - فرستادن ، روانه کردن . ۲ - جریان دادن ، حرکت دادن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) حرکت دادن عازم ساختن .

ویکی واژه

فرستادن، روانه کردن.
جریان دادن، حرکت دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشقی فال عشقی